نیمه شب آمد خیالت، نیمه جانم را گرفت
ابر دلتنگی دو باره آسمانم را گرفت
تا دلم در کوی دلتنگی برایت می سرود
لکنتی امد زبان بی زبانم را گرفت
درمیان خاطراتت در وداع آخرین
قطره قطره اشک آمد دیدگانم را گرفت
عمر من سر میرود باحسرت آغوش تو
با نبودت مهربان دنیا امانم را گرفت
زندگی بامن چه بازیهای پنهانی نکرد
بس که تابم داد صبر آستانم را گرفت
تا سفر رفتی،گناه غم میان باورم
دینم و ایمانم ویکسرجهانم را گرفت
شانه های مهربانت را بیاور خوب من
گریه های لعنتی تاب و توانم را گرفت
ZibaMatn.IR