چشمانت،
دریاهایی بودند که طوفان های درد را در خود غرق می کردند،
در سکوتشان، تمام فریادهایمان دفن می شد.
دست هایت،
ریشه هایی بودند که در دل خاک، تمامی سنگینی دنیا را به دوش کشیدند،
تا من در آسمان های بی دغدغه پرواز کنم،
بی آنکه از درد های تو بگویم.
پدر،
تو در سایه سکوت خود،
تمام دنیایت را فدای من کردی،
و هیچ کس ندانست که در این فدای خاموش،
تمام زندگی ات آرام آرام در دل شب ذوب شد.
باران کریمی آرپناهی
تاریخ انتشار
۲۵ آذر ماه ۱۴۰۳
ساعت۲۲ و ۲۰دقیقه
ZibaMatn.IR