چون شمع سوختم به هوای رخ نگار...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن مهدی غلامعلی شاهی
- چون شمع سوختم به هوای رخ نگار...
چون شمع سوختم به هوای رخ نگار
شد اشک شعله ور ز غم یار در کنار
هر دم به یاد زلف پریشان او شدم
چون موج بحر بی سر و سامان و بی قرار
در کوی عشق خانه دل گشت ویرانه
از سیل اشک دیده و آه شرربار
آیینه وار محو جمال تو گشته ام
هر دم به چشم من بنما روی چون بهار
از تیر غمزه ات دل من گشت صد پاره
چون گل که می شود ز نسیم صبا نزار
در بزم وصل ساغر می را به کف گرفت
آن لعل می فروش و من مست و بی خمار
چون بلبلی که نغمه سر داده در چمن
من نیز در غمت شده ام زار و بی قرار
گر تیغ می زنی و سرم را جدا کنی
جان می دهم به پای تو ای سرو خوش عذار
در آتش فراق تو چون عود سوختم
تا عطر عشق پخش شود در همه دیار
ای ماه پرده از رخ زیبا به در فکن
تا روشنی دهد به جهان نور آن عذار
مهدی غلامعلی شاهی