دیگر مرا به درد فراقت شکیب نیست
زیرا امید دیدن رویت نصیب نیست
دردی نشسته بر دل چشم انتظار من
حتی دوای درد من امن یجیب نیست
هر چند عمر من همه طی شد درانتظار
آب ازسرم گذشت که این هم عجیب نیست
خو کرده ام به درد وتب انتظارتان
درد خوشی که غیر تو بر آن طبیب نیست
خود کرده ام که از سر تدبیر وبی کسی
رنجی کشیده ام که دلم را شکیب نیست
مانده ز کاروانم و تنهایی ام گواست
گر سر کنم حکایت غربت غریب نیست
بی تو فضای باغ جهان است بی نشاط
هرچند سیب هست ولی عطر سیب نیست
آهنگ زندگی ست قرین غم و عذاب
آوای جغد شوم که چون عندلیب نیست
هرچند در غیاب تو بسیار مدعی است
اما کسی به وقت ظهورت رقیب نیست
آقا برس به داد دل دردمندمان
زیرا به جز مذلت و خواری نصیب نیست
بانو بیا و مثل زلیخا صبور باش
گر در طریق عاشقی ات یک حبیب نیست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
ZibaMatn.IR