بی تو منم خاطره ای سوخته...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن محمد خوش بین
- بی تو منم خاطره ای سوخته...
بی تو منم خاطرهای سوخته
در دل آتش به تو جان دوخته
هرچه شنیدم همه تردید بود
هر که بدیدم همه تهدید بود
آمده ام تا که بگویی بمان
تا تزنی دم نروم از میان
هر که مرا دید به هم ریخت رفت
در گذرم سایه بیاویخت رفت
شعر مرا برد به جایی که نیست
مردهتر از خویش خدایی که نیست
با تو اگر شعر جنون میشود
بی تو همه حسرت و خون میشود
بغض تو از حلقه حلقم گذشت
خون شد و از سینه من بازگشت
حرف بزن تا که نفس زنده است
شعر من از نقش تو پاینده است
حرف بزن تا که شبم رد شود
رنج در این کلبه مردد شود
دست به تعزیت خود میبرم
روضه تقدیر خودم میخرم
نه به دعا معترفم نه نجات
دین من از حادثه دارد ثبات
مرگ همان واژه ای تکراری است
زندگی ام باعث بیماری است
این منم این آخر خط بی کسم
شمع شدم سوختم از هر کسم
گرچه در این حادثه ویران شدم
در غم تو پاک و مسلمان شدم
سجده بکردم که مرا بنگری
کفر و دروغ است ولی می خری
من که خودم ریشه فریاد شدم
از تب و طوفان که آزاد شدم
سایه ات افتاد به دیوار شب
صبح من افتاد به آوار شب
چای بریز از غم و لب دوز کن
با تپش و خون به دلم سوز کن
حرف بزن مرگ برایم کم است
شعر تو از آواز این عالم است
پای خودم شد که به بندم زدند
شانه نشد موی بلندم زدند
شعر نه تقدیر و تعبیر شد
خواب بدی بود به زنجیر شد
آخر این قصه همش خاک بود
شعله بیفروخت ولی پاک بود
من به جنون ختم شدم بی صدا
شعر که شد مرثیه ای بیدوا