در سکوت سرد ناقوس از تب...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

در سکوت سرد ناقوس از تب افسانه‌ها
می‌چکد بر شانه‌ام طوس از تب افسانه‌ها

چشم وا کردم به شب، دیدم خودم را بی‌صدا
غرق در آیینه‌ی طوس از تب افسانه‌ها

شاخه‌هایم پر شکست و برگ‌ها در باد رفت
ریشه‌ام اما شد افسوس از تب افسانه‌ها

ناله‌ام در نی شکسته، نغمه‌اش بی‌همزبان
مانده در جانم فقط سوس از تب افسانه‌ها

آمدی با خنده‌ای، اما صدایت زهر داشت
رفتنت گرداند ناموس از تب افسانه‌ها

شور من در شیشه بود و سنگ عالم در کمین
ریخت بر دیوار ناموس از تب افسانه‌ها

هر که در خوابم قدم زد، طرحی از وهمم گرفت
شد قلم در دست کابوس از تب افسانه‌ها

رنگ از رخسار شوقم شست باران خیال
ماند در من خاک معکوس از تب افسانه‌ها

دفن شد آواز من در چاه‌هایی بی‌صدا
نقش شد در خاک، فانوس از تب افسانه‌ها

قصه‌ام را باد خواهد برد روزی بی‌نشان
می‌نویسد مرگ، طاووس از تب افسانه‌ها

ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط
ارسال متن