ز باده کهکشان افتاده ام در...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- ز باده کهکشان افتاده ام در...
ز باده کهکشان افتادهام در جام شب را
گرفته مستیام در موج خود اندام شب را
طلسم نور را بر پنجهام بشکسته حیرت
نشاندم در دل آیینهها ابهام شب را
شکسته سایهام بر قلهی بیتابی طور
نهان کردم به آتش نغمهی آرام شب را
کمانم گشته قامت تا کنم راهی به افلاک
که بر دوشم کشیدم بار بیآرام شب را
به رقص آمد صدا در پچپچ راز ستاره
نوا کردم ز خون دل غمآرام شب را
ستاره در کف باد است و من سرمست خاموش
نگاه انداختم بر حلقهی اعدام شب را
دل آتشخوردهام در موج نی گم کرده منزل
سپردم با غبار آواز بیپیغام شب را
چو فانوسی شکستم در دل توفان تردید
رها کردم میان موجها احکام شب را
به روی شیشهی اشکم نگار نور بنشست
کشیدم با نفس تصویر ننگ و نام شب را
لبم خاموش، اما شعلهور در سینه آواز
که خونینکردهام با یک نگاهش شام شب را