در طنین گام شب پژواک دل...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- در طنین گام شب پژواک دل...
در طنین گام شب، پژواک دل گم میشود
نقش جان بر صفحهی آیینه، کمکم میشود
میچکد از چشم ماهی، اشکهای بیصدا
زانکه هر موجی به دریا خویش را گم میشود
کوه اگر خاموش مانَد، نیست بیفریاد درد
برف، آوازِ نفسهای دلش، دم میشود
آسمان با باد میرقصد، لیک دلتنگِ خاک
هر که بالا رفت از این خاک، ماتم میشود
نخل، با شمشیر نور از خویش سر بر میزند
هر که در خود ریشه دارد، بیسخن هم میشود
شعله را فانوس در بر میکشد از ترس باد
راز، چون در پرده افتد، روشن و شم میشود
پَر گشودن، زخم میخواهد نه آغوشِ نسیم
هر عقابی در بلندای خطر، خم میشود
چشم اگر از خویش بگریزد، جهان را میرسد
سایه وقتی سایه باشد، نورِ محکم میشود
عشق میخواند مرا از آنسوی مرزِ عدم
هر که او را لب گشاید، آتشِ زم میشود
مرگ، پایانِ سفر نیست ای رفیق نیمهراه
باد اگر افتد ز پا، آغازِ پرچم میشود