لب را چو ز لب بگشود...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

لب را چو ز لب بگشود، حرف‌اش به دلم خون شد
هتک‌اش به کنار باشد،نیش‌اش زخم جیحون شد
گفتم به خویش بگذر ،نفرین نکنی در حزن
کین سوگ چنان گیرد، چون مغول ،که سیهون شد
ما خاک ره‌ات باشیم پیروز شدی باشد
ما هر چه گذر کردیم او توان گردون شد.
چون قصد دلش دیدم، افسار به گردن خواست
ما مخمل پشت گوش او به گنج قارون شد
او هیچ نمی‌داند این راه طریقت نیست
من راه که میدانم شاید که چو کارون شد
دیگر به جز یزدان پویا که نبندد دل
کان یار خطا پوشم، این بخت همایون شد

پویا شارقی بروجنی
ZibaMatn.IR
شازده کوچولو
ارسال شده توسط
ارسال متن