دیده بگشودم به عالم جان ز...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن عشق فروزان
- دیده بگشودم به عالم جان ز...
دیده بگشودم به عالم، جان ز جانان یافتم
بوی گل، آواز مرغان، در گلستان یافتم
دردِ هجران بود درمان، وصلِ جانان یافتم
نور در ظلمت، سائل بر سر خوان یافتم
دل ز خود بیگانه گشتم، خویش را در وی نهان
گوهرِ گمگشته را در بحرِ عمان یافتم
چشمِ دل بگشا که بینی، رازِ هستی در درون
آتشی در سینه، آبی در بیابان یافتم
عمر رفت و من به دنبالِ سرابی همچنان
گنجِ پنهان را در این ویرانه آسان یافتم
هر کجا رفتم نشان از او، نمایان دیدهام
راهِ پُر پیچ و خم را با دل و جان یافتم
در میانِ اشکها خندیدهام، رقصیدهام
معنیِ بودن در این دنیایِ گریان یافتم
روح را با عشق پرواز است، در اوجِ سما
بالِ بشکسته به عشقِ یار درمان یافتم
در دلِ شبهایِ تاریک و پُر از بیم و هراس
ماه را دیدم، امیدی در دل و جان یافتم
من نه من بودم، تو بودی در تمامِ لحظهها
رازِ این هستی، در این عشقِ فروزان یافتم