فصل رستاخیز نگاهت دلی را نشانه...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار پویا شارقی بروجنی
- فصل رستاخیز نگاهت دلی را نشانه...
فصل رستاخیز نگاهت
دلی را نشانه رفته
اینک آماج و پیکان وصید
واینک شکاری پابه کار
این امید پرخطر نگاهت عاقبت
مالیخولیای مرداب نگاهم میشود
به تکرار این شوق میتراشی روحم را
تا از بته جقه های لبانت قصه بسازی
کاش مینیاتوریست اعجاز نبودی
راستی حوالی تو،دختر تاک را به سکه میفروشند؟
سرخی لعلش همرنگ سرزمین گونه بود ؟
مخمورانش چون من آواهای نا امیدی میخوانند به اندوه؟
تو چه طناز نگاه را آتش هشت ساله میریزی,
ومن چگونه سرمیسایم بر خورده ریزهای شرم
تو بگو این همه انگیزه وشوق ات را
کجا انبار کنم من یک لاقبا
تو یکی رودی و من اش سنگ راه
یا سد میشوم ز جبر
یا میسایی و رد میشوی به زجر
آه چه سایشی
که هربار این کهنه سنگ خوش خیال را
نهیبی میزند به سنجش مریض
میداند که آزار میکند و میکند
میداند میشکنم و میشکند
نکرده میداند که غرقه میشوم و نوح نمیشود
سادیسم برتریش دیوانه ام میکند
جنون را معنای دگرگونه میخواهد از من
ومن نمیدانم
از این همه جبر
چگونه حاصل ،عشق گرفتم