گفتم خموش«آری» و همچون نسیم صبحلرزان و بیقرار وزیدم به سوی تواما تو هیچ بودی و دیدم هنوزدر سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو . . . ZibaMatn.IR
عکس نوشته گفتم خموش«آری» و همچون نسیم صبح...