آرامِ جانِ من...
نمی دانم الان در کنارِ که هستی و دستِ چه کسی در دستانِ توست...
چه کسی تو را در آغوش می کشد و روز و شبش را با تو می گذراند...
ولی من اینجا،
هنوز هرشب در اتاقم تنها، می گریم برایِ نداشتنت...
هنوز داغدارِ از دست دادنِ تو هستم.
یکسال گذشت، ولی شبی را بی فکرِ تو نگذراندم...
حسادت می کنم به تمامِ کسانی که تو را می بینند، صدایِ تو را می شنوند و هوایِ تو را نفس می کشند...
من که عاشق ترینِ تو هستم، نگاهم و دستانم از تو خالیست.. .
بویِ عطرت را فراموش کرده ام،
لمسِ دستانت را از یاد برده ام،
و این یعنی خیلی وقت است که نیستی...
خیلی وقت است که متعلق به من نیستی...
تا نفس دارم، آرام و بی صدا، تو را در قلبم، می ستایم...
ZibaMatn.IR