پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بهر دلم که درد کش و داغدار تستداروی صبر باید و آن در دیار تست...
روز مادر،مادری شد داغداررسم مردی ای نباشد ،روزگار...
باز هم از وطن.... یک گل دیگر کم شدچشمان مادر دیگری .. پر از نم شدایران دوباره داغدار جوانان وطن گشتتن ها همه سوخت و هوا پراز سم شدجامه سیاه بر تن مردم شهر رفتخنده بر لبها همه خشکید و باز یک شهر غم شدخنده ای نیست بر لب مردم شهربار دیگر دلها همه مُرد پر از غم شدزندگی ها مان همه سوخت در آتش جهلبهشت شهرمان بسان جهنم شد........!...
آرامِ جانِ من...نمی دانم الان در کنارِ که هستی و دستِ چه کسی در دستانِ توست...چه کسی تو را در آغوش می کشد و روز و شبش را با تو می گذراند...ولی من اینجا،هنوز هرشب در اتاقم تنها، می گریم برایِ نداشتنت...هنوز داغدارِ از دست دادنِ تو هستم.یکسال گذشت، ولی شبی را بی فکرِ تو نگذراندم...حسادت می کنم به تمامِ کسانی که تو را می بینند، صدایِ تو را می شنوند و هوایِ تو را نفس می کشند...من که عاشق ترینِ تو هستم، نگاهم و دستانم از تو خالیست.. ....