گمانم گیسوانت ارتش محمود افغان
است
و در عمق دو چشمانت شب فتح خراسان
است
لبت یاقوت کشمیری دهانت پسته ی کرمان
و عطرت طعنه بر بوی گلاب شهر کاشان
است
نمی آید به این صورت حصار چادری مشکی
شبیه عکس شاهنشاه که در بیت جماران
است
تنت افسون دریا ها که می خواند مرا تا
خود
و می دانم که این سودا سکوت قبل طوفان
است
الا یا ایها الساقی بیاور باده ی شیراز
که در افسانه ی رویش لب سودابه پنهان
است
چنان از خواب چشمانت غم و تعبیر می
بارد
که پای حسن یوسف ها همیشه خاک زندان
است
حراج عشق بودودل به روی دست من
پوسید
یقین فرقی میان من و روی ماه کنعان
است
تو از نسل نخستین ها مقدس چون وطن
هستی
که هر جا بختیاری هست همانجا ملک ایران است
ZibaMatn.IR