بکت شبیه هنرمندان و فلاسفه ماقبل خود این پرسش را پیش می کشد که انسان بودن به چه معناست؟ پاسخی که وی می دهد، هول أور است انسان بودن جستجویی بی پایان است برای یافتن هویت و جهانی که شخص بتواند در آن لذت ببرد. این همان مخمصه انواع ماست. بعلاوه این دیدگاه را نباید به هیچ وجه با برچسب اگزیستانسیالیسم با آموزه ابزوردیته تبیین کرد. این دو مکتب در عین حال که ابهام اساسی و سردرگمی تجربه انسان را خطاب قرار می دهند، معهذا برای ساختار بندی زیرکانه دو قطب عین و ذهن، و به عبارتی دو قطب همان تجربه ، هیچ مشکلی ندارند. مثلا آموزه ابزور دیته، انسان را در جهانی بی معنا فرض می گیرد، ولی نه در ذکر مشخصه های این جهان تردید می کند، و نه راهی را برای انسانی که در این جهان به زندگی تن در می دهد پیشنهاد می کند. از نظر بکت تجربه انسان، تجربه هیچی است: تنها واقعیتی که انسان از آن مطلع است، عدم توانایی او برای تفسیر ساختار شخصی خویش است.
ZibaMatn.IR