جالا دقیقا ساعت سه بامداد است نه خسته ام نه نا امید از سونامی های زیادی رد شده ام کرونا نمی تواند مرا بترساند یا اینکه اینهمه شوق زندگی را در من بکشد و نابود کند من می توانم .....من همیشه یک راه دوم در آستینم دارم ....چون من یک مادرم
نهار فردا را درست می کنم مابینش شعرها و ترانه های مورد علاقه ام را گوش می کنم سری به دوستان مجازی در وبلاگ ... فیس بوک ... اینستاگرام ... و تلگرام می زنم ... دمشان گرم شعرهایم را کارت پستال درست کرده اند دوست قدیمی در وبلاگم کلی ترانه دلخواهم را در تلگرام برایم فرستاده برادر بلوچم کانال تلگرامی را که برایم راه اندازی کرده چقدر با دل و جان هدایت می کند پری جان و الماس عزیز کلی عکس برایم در چت فیس بوک گذاشته اند ....میز صبحانه را می چینم ماسک و دستکش و الکل را دم دست بچه ها می گذارم که اگر خواب ماندم یادشان باشد مجهز بیرون بروند ... قبل از آنکه چراغ خواب را روشن کنم و چراغ اطاقم را خاموش کنم دوباره مثل هرشب نگاهی به بالای کمدم می اندازم بالای کمد من سه جعبه رنگی زیبا و یک صندوقچه است درش را که باز می کنم یک مشت شادی به سر و رویم می پاشد صندوقچه آبی پر از حاجی فیروز ظرفهای سفره هفت سین و توری های مختلف رنگی تا شده است .... جعبه قرمز پر از خنده های مهمانی شب یلدا رو میزی قزمز رقص نور انار و هندوانه تزیینی است و جعبه سوم وسایل تزیینی کریسمس است که بچه ها دوست دارند .... من نام این جعبه ها را عشق به زندگی گذاشته ام باید جلوی چشمهایم باشد جایش زیر تخت و درون کمد یا انباری نیست .... اولین مناسبت جدی پیش رو شب یلداست دوباره دوستان خانوادگی را دعوت می کتم کرونا تمام می شود دوباره قیمه نثار و کوفته را جزو غذاهای اصلی خواهم گذاشت ... من که نباید بمیرم مادران اجازه مردن ندارند پسرانم را باید با لباس دامادی ببینم دخترم حنما در لباس عروسی مثل ملکه خواهد شد کرونا تمام می شود سه بار تکرار می کنم کرونا تمام می شود چراغ را خاموش می کنم و به خدا می گویم مرسی بخاطر اینکه هنوز زنده هستیم مرسی بخاطر اینهمه انگیزه های شیرین برای زنده بودن و زندگی کردن که به من بخشیده ای مرسی بخاطر اینکه کرونا را گم و گور خواهی کرد .... و چشمانم را بدون دلهره آرام می بندم .
.فردا حتما روز بهتری است من همیشه به معجزه خدا ایمان داشته ام
ZibaMatn.IR