بشمار ببین
تا همین جا چند دست لباس پوشیدی
با کدامشان به دیدار های خوب رفتی
اولین قرار عاشقانه چه پوشیده بودی
وقت جدایی آستین کدام یکی گریه کرد
کدام بیشتر از همه بوی آغوش می داد
کدام را هدیه دادی
با کدامشان زیاد زیر باران بودی
با کدام زمین خوردی و با کدام کلافه خوابیدی
به یاد بیاور همه را...
آن که دیر رسیدی فروختند
آن که دلت را برد ولی به تو نیامد که نیامد
آن که زود برایت تنگ شد
آن که سلیقه ات نبود اما سر این که...
آری همانی که مدام تنت بود را می گویم
آن که بعد ها از جیبش پول کهنه یافتی
به همه...
به تمامشان فکر کن
حتی به همین که اکنون
نزدیک ترین آن ها به توست
همین خوشبخت ترین پارچه
همین خوشحال ترین...
همین که از بوسیدن پوستت دست بر نمی دارد.
به لباس هایت فکر کن
به رنگ هایی که وسط ِ تمام اتفاق ها هستند...
ZibaMatn.IR