اگه یه روزی نباشم، اگه یه روزی یکی دیگه بیاد کنارت و جای من بگیره، خیلی بهش حسودی م میشه.
اگه بدونم همونجور که منو دوست داشتی، اونو دوست داری و همون حرفایی که به من میزدی، به اون میزنی، دلم می گیره.
وقتی به این فکر می کنم که احتمالا تو چشماش نگاه می کنی و حرفای عاشقانه میزنی، قلبم مچاله میشه.
فکر اینکه تو یه روزی حرفاتو، درددلاتو، گریه هاتو پیش یکی جز من ببری، دیوونه م می کنه.
قرار باشه هرشب کنار تو بخوابه، یعنی دیگه من میتونم بخوابم هیچ شبی؟
اگه رنگ چشمای بچه ش به تو بره؟ اگه عاشقش شی و واسه ش شعر بخونی؟ اگه با اون بری تک تک جاهایی که خاطره داشتیم یا رویاشو بافته بودیم قدم بزنی؟ اگه تو بغل هم با لبخند عکسای دونفره بگیرید و رو صفحه تون بذارید، من چه حالی میشم؟
من حتی به اینکه تو مریض بشی و اون برات سوپ درست کنه، به اینکه با کابوس از خواب بپری و اون بغلت کنه و بخوابونتت، به اینکه باهاش لجبازی کنی و حرصش بدی، حسودیم میشه!
عشق که اینجوری نیست آدم خوبیا و خوشیاشو گلچین کنه. عشق مثل زندگی پر از تلخی و شیرینیه. اگه یه روز یکی جز من کنارت باشه و باهات زندگی کنه، من فقط به اتفاقای شیرینی که کنارت تجربه می کنه حسودی نمی کنم. من به هرچیزی که با تو تجربه کنه حسادت می کنم.
آخه تو باید مال خودم باشی. با تمام غصه ها و دردات.
من نمیخوام کسی جز خودم محرم رازا و مرهم دردات باشه.
مثلا بیاد بشینه کنارت، بغلت کنه، باهات حرف بزنه، آرومت کنه، تو حالت خوب بشه، بخندی، بلند شی و از نو رویاهاتو بغل کنی؟
نه! کاش هیچوقت هیچکس دیگه رو اینجوری دوست نداشته باشی.
وقتی تصورش گریه آوره خودش آدمو میکشه!
یعنی شاید واقعا نکشه! اما احساس و روح منو میکشه!
شک نکن.
ZibaMatn.IR