زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

خیال می کردم بگویی دوستت دارم بال در می آورم و چنان پرواز می کنم که بال هایم از ذوق نایستد !
گفتی دوستت دارم
بال در نیاوردم و دورِ شهر نچرخیدم تا در گوشه ی اتاقت فرود بیاییم...
شبیه مترسکی شدم که از کلاغ ها می ترسید و دعا می کرد از وسط مزرعه فرار کند ...
گفتی دوستت دارم ولی نه آن زمان که منتظر شنیدنش بودم ..
تنها دستی به شانه هایم زدم تا اگر بالی هم در آمده بود بچینم ...
دوستت دارمت از دهان افتاده بود مثل چای سرد شده ...
مثل غذای مورد علاقه ای که در روزی که هوسش را کرده ای پخته نشود و بعد هرچه تعارفت کنند پسش بزنی ..
مثل بارانی که وسطِ مرداد ببارد ...
میدانی؟ به درد نمیخورد
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن