آمده بودم که بمانم،
اثاثه ام را به قصد ماندن آورده بودم،
دوست داشتم تا ابد صاحب خانه قلبت باشم و صاحب خودت...
خواستم تا ابد صاحبخانه بمانم،نمیخواستم هیچ کس به خانه ام حتی نگاه چپ کند،
نمیخواستم هیچ کس هیچ آزاری برساند به خانه ام،به قلبت...
نمیخواستم اشک بیاید تو چشمهای کسی که صاحبش من بودم،
نمیخواستم اخم بیاید به پیشانی کسی که صاحبش من بودم...
من فکر میکردم صاحب خانه ام و صاحب تو...
ولی،
آدمها انگار زیاد اشتباه میکنند،
آدمها انگار زیاد دچار سوء تفاهم میشوند
آخ گه این سوء تفاهم ها جان آدم را میگیرد...
آنجایی که نگاهت میکنند و میگویند من منظور خاصی نداشتم حتی از دوستت دارم گفتنم...
سوء تفاهم بود،صاحب خانه که هیچ
من حتی مستاجرِ تو و قلبت هم نبودم
چه برسد به صاحب خانه...
ZibaMatn.IR