دنیا، تو هم بی شک به او،یک سرسپرده ای
چنگیز خون آشام صدها قلب مرده ای
تاراج بی شرمانه ات یادم نمی رود
عمری که از من بابت عشقی سترده ای
درکم نمی شوی چرا، ای چرخ لعنتی
دل را مگر تاوان عشق،از من نبُرده ای؟
□■
ای دل! فدایت میکند،من شرط بسته ام
هر چند خود، دندان دنیا را شمرده ای
هر دفعه جای طعم لب های گس نگار
ای دل رکب بامزه ی سرکوفت خورده ای
شب گریه های تا سحر،دلتنگی اش نبود؟
با بغض هایش،حنجرم را،کم فشرده ای؟
من، دل فدای ساده ی عشقی اگر شدم
تو، زخم بی رحمانه اش بر روی گُرده ای
هر چند من در بازی عشق تو باختم
باشد،ولی بی شک،تو هم آن را نبرده ای
سلطان
ZibaMatn.IR