نفرین به شبی که تار کردی
بر قلب منی که خوار کردی
نفرین به دقیقه های دوری
بر من که به خود دچار کردی
یک دفعه نشد بپرسی از خود
با این دل خون چه کار کردی
صددفعه ندیدنش مرا کشت
چشمی که به نام یار کردی
گفتم که به هر دقیقه می مرد
مردی که تو بی قرار کردی
هر شب که دل از دلم بریدی
هر شب که مرا خمار کردی
دیدم که چه خفتی بعشق ست
بر آنچه تو افتخار کردی
اما به تو من نمی رسیدم
عشقی که تو زهر مار کردی
بازنده ی عشق، اگر کنونم
چون روی دلم قمار کردی
با کوچ تو عاشقانه ها مرد
صد آینه در غبار کردی
بعد از تو فقط،فقط خزانی ست
آن دل که شبی بهار کردی
ZibaMatn.IR