باز شیشه عطرت، شکست و هوای دلم پر شد از بوی تو
چترپینه بسته ام سَر باز کرد و من خیس شدم از باران اشک های دلتنگی
باز شانه هایم سنگینی میکند از گرد و خاک خاطره های سرگردان
قفل لبهایم به دنبال کلید گمشده در لُکنت های دیدار میگردد که دوستت دارمها را به توازی انعکاس چشمانت فریاد بزند
سپیدی شقیقه هایم وموهای سپید تو و من، از هم پیشی میگیرد و حراج های پاییزی ویترین زمان شده
بگو کجاست، انتهای این سکوتهای به بند کشیده و از کنار هم گذشتن ها
بگو که چگونه خواهی کُشت مرا که من از فشار دادن قلبم بعد از دیدار تو به جنون رسیده ام
بادهای مخالف وسنگلاخ های تقدیرمان از کدامین جنس
وضخامت است که نه آرام میشود و نه میشکند.
ZibaMatn.IR