زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

دوست نداشت با کسی صحبت کنه
انگار که اسیر عجیب ترین حس دنیا شده بود
تمام مدت ته کلاس می نشست و داخل دفترش طراحی می کرد
چند باری طرح هاشو نگاه کرده بودم همه اشون پرتره ای از دختری مو فرفری بود
یک بار می خندید یک بار چشمان سبزش اشکی بود یک بار ماتیک سرخ زده بود
اواخر ترم بود دفتر شو از دستش کشیدم
گفتم بسته مجنون لیلی رفت خوب به درک لیلی زیاده تو شهر جای خالی شو پر کن
خندید ولی تلخ بود طوری که انگار تمام ابر های پاییزی بین خنده هاش بودن
گفت می دونی اشتباهت کجاست ؟
این جای خالی درواقع جای خالی بودنش نیست
جای تکه ای از قلبمِ که دیگ نیست
گفتم باشه بیخیال لیلی
نمیخوای زندگی کنی ؟
بده زنده باشی و زندگی نکنی
بده قرص کامل ماه و نبینی
بده بلند بلند نخندی
بده وسط زمستون بستنی نخوری و مغزت تیر نکشه
بده زیر بارون بدون چتر قدم نزنی
بده خیلی بده
پاشد دستی به ته ریشش کشید بدون این که نگاهم کنه گفت بدتر از همه اینا رویایی که تموم شده
و رفت ...
یلدا حقوردی
ZibaMatn.IR

yalda_haghverdi ارسال شده توسط
yalda_haghverdi


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن
×