زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

خسته ام
درمانده ام
پریشانم...
هزاران حرف در گلویم مانده
که نه بر زبان می آید و
نه رهایم می کند...
بُغضی نهفته همچون سدّی محکم در گلو دارم
که حتّی به سیلاب اشکهایم نمی شکند !
مُرده ای متحرّکم که گویا
برزخش دنیاست و تاوانش زندگی کردن !
چون کودکی درمانده ام
که در کویری خشک و آتش زا
تنها و سرگردان ، رهایش کرده باشند !
نه هیچ کس به یاریم می آید
و نه مرا یارای صبر بر این درماندگی ست...
به کدامین سو بروم که راه گریزم باشد؟
نه راه پس دارم و نه راه پیش!
از هر طرف که می چرخم
عقابِ درد، پنجه بر صورتم می کشد...
قدم به هر سمتی که بر می دارم
هراسِ سقوطم به قعر چاهی عمیق
قلبم را به لرزه درمی آورد !
دیگرنجات دهنده ای نیست که دستم را بگیرد...
پناهگاهی نیست که دل آرامم کند
چشم اندازی به سمت هیچ آبادی نمی یابم !
گریزانم امّا به کدامین سو بگریزم که راهِ نجاتم باشد ...
صبوری، مویم راسپید کرد و پشتم را خمیده...
و من هنوز در امتدادِ شبی سیاه
سرگردان تر از همیشه
در انتظارِ طلوعی نشسته ام که اعجاز کند
و مرا از قعرِ این شبهای بی روزن
به روشناییِ صبحی دل انگیز برساند!
شاید شد ...
کسی چه می داند ! شاید شد ...
هرچند که دور
هرچند که دیر
هرچند که بعید
هرچند که ناباور امّا شاید شد ...
ای بختِ سیاه
به طعنه بر من نخند!
بگذار باور کنم این اعجازِ دروغین را !
بگذار باور کنم رهایی را ...
که من هنوز هم ،سخت
نیازمندِ این باورهای دروغینم !!!
به قلم شریفه محسنی \شیدا\
ZibaMatn.IR

شریفه محسنی «شیدا» ارسال شده توسط
شریفه محسنی «شیدا»


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن