متن شریفه محسنی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شریفه محسنی
شب از نیمه که هیچ
از پسا نیمه هم گذشته و من
هنوز بیدارم...
چه بی اندازه دلتنگم امشب
و چقدر دامنه ی اندوهم، گستردگی دارد ...
صدای تیک تاک ساعت
همچون ناقوسِ بلندِ کلیسا
بر تمامِ وسعتِ سکوتِ شب، غلبه کرده
و من پُرَم از حجمِ سنگینِ نبودنش...
بس...
خیالِ چشمهای تو
برای من
چیزی شبیه قهوه ی دمِ صبح است
دلپذیر
آرامش بخش
خواستنی...
خواستنی که نه!
خواستنی ترین!!
وای از آن قهوه ی چشمانت
که روز آرامم می کند و
شب، بی خواب!
به قلم شریفه محسنی شیدا
پاییز می رود و دلتنگی هایش را هم با خودش....
نه!
نمی بَرَد!
دلتنگی اش می مانَد کنار دلتنگیِ تمام ثانیه های زندگی ام
دلتنگی اش می مانَد کنار سرمای شبهای زمستانم
دلتنگی اش می مانَد برای تیره تر شدنِ شبِ یلدایم...
نازنینم!
تو بگو...
دیگر چه جشنی؟ !
چه...
عاشقت بودم من از روز ازل
روی زیبای تو شاه بیتِ غزل
قدّ تو چون سرو و لب همرنگ گُل
عشقم این چشم است داری یا عسل؟؟!!
مثل یوسُف، چون روی در بین جمع
راه می افتد سرِ عشقت، جَدل
یک نفس بی یاد تو گر سر شود
می رسد...
کاش می شد که شبی از دلِ باران برسی
در عبور از گذرِ خیس خیابان برسی
حسرت تابش مهتابِ رُخت مانده به دل
کاش یکباره سحر، از پسِ طوفان برسی
مانده ام حبس ابد در شبِ سلّول غمت
تا به فریاد من این گوشهٔ زندان برسی
گر نباید که مرا...
ضربان قلبم!
در کنارم ندارمت
در آغوشم نیستی
عصرها چشم انتظار ورود گرمت به خانه ام نیستم!
اما خودت خوب می دانی
که همین گاه به گاه شنیدن صدایت
تنها دلیل موجّه ست
برای تداوم نفس کشیدنم!
به قلم شریفه محسنی `شیدا`
آغوشت دریاست...
آغوشت دریاست...
آغوشت دریاست...
و من چون ماهی سیاه بخت تنهایی هستم
که در تُنگی کوچک اسیر است
و دستی او را
در انتهای ساحل متروکه ای، رها کرده!
افسوس
که تنها نصیبش از دریا
نگاهی ست پر حسرت از دور و
داغی ست مانده بر دل ......
بین تمام حکایات و افسانه های عاشقانه که خواندم و شنیدم
غم انگیزترین و دردآورترین روایت عشق را در این دردنامه دریافتم :
قلبم جایی رفت که جسمم نبود!!
جسمم جایی ماند که قلبم نبود!!
به قلم شریفه محسنی \شیدا\
آرامِ جانم♡
اگر عشق تو گناه است و تاوانش عذاب جهنّم
و اگر تَرکِ عشقت ثواب است و پاداشش آسایش بهشت
من شیرینی این جهنّم را به تلخی آن بهشت، ترجیح می دهم
که یک لحظه با عشقِ تو بودن
می ارزد به تماااااامِ بهشت.
کدام بهشت بهتر از روی...
باز با فکر تو با دلهره درگیر شدم
در عبور از غمِ این فاصله، زنجیر شدم
در خیالاتِ به هم ریخته ام، سطر به سطر
یاد بی مهری ات افتادم و دلگیر شدم
من چه گویم که چه آورده غمت بر سرِ دل
رفتی و بعدِ تو از زندگی ام...
نمی دانم از عشق است که دیوانه شده ام
یا از دیوانگی ست که عاشق شده ام!!
نمی دانم من در غمت شناورم
یا غمت در من!
نمی دانم از پریشانی سرگردانم
یا از سرگردانی پریشان!
به گمانم خاصیت عشق است!
دچارش که می شوی
دیگرهیچ چیز نه می دانی،...
نشسته ام
تنها
دلتنگ
بی باور...
شعر می خوانم
شعر می سرایم
تو را می بینم!
.
سکوت می کنم
چشمانم را می بندم که از یادت رها شوم...
تو را می بینم!
.
چشم می گشایم
به خاطراتم می اندیشم
در خیالاتم پرسه میزنم
می خواهم لحظه ای از...
روح و جانم !
گرچه رفتی و با رفتنت مرا کُشتی ...
امّا من هنوز هم امیدوارانه
چشم انتظارِ آمدنت هستم
زیرا بارها این را شنیده ام که می گویند:
قاتل همیشه به محل جُرم، باز می گردد !!!
به قلم شریفه محسنی ,شیدا,
دارم از دست تو صدها گِله، باید چه کنم
گر به جورت نکنم حوصله، باید چه کنم
من به هر درد صبوری کنم امّا تو بگو
با دل آشوبیِ این فاصله، باید چه کنم
گرچه هر مسئله با عشق شود حل لیکن
چون شود عشق خودش مسئله، باید چه کنم!!...
یادگیریِ فراموش کردنت
در حدّ و اندازه های من نبود !
خودت را خسته می کنی ...
من توان فراموش کردنت را ندارم
لطفاً برگرد ...
برگرد و ببین که من در عاشقی
بالاترین مدرک را کسب کرده ام !
آری ...
با من فقط عشق را هزارباره تدریس کن...
بیمار توأم
برایم تجویز کن:
مهرِ دلت را ، برای قلب شکسته ام
گرمای دستت را ، برای لرزش دستانم
محبتِ نگاهت را ، برای چشمانِ بی فروغم
آرامش آغوشت را ، برای آشفتگی هایم
و بوسه هایت را ...
آخ بوسه هایت را ...
من ، برای درمانم فقط...
یادگیریِ فراموش کردنت
در حدّ و اندازه های من نبود !
خودت را خسته می کنی ...
من توانِ فراموش کردنت را ندارم
لطفاً برگرد
برگرد و ببین که من در عاشقی
بالاترین مدرک را کسب کرده ام !
آری...
با من فقط عشق را هزارباره تدریس کن
من درسِ...
خسته ام
درمانده ام
پریشانم...
هزاران حرف در گلویم مانده
که نه بر زبان می آید و
نه رهایم می کند...
بُغضی نهفته همچون سدّی محکم در گلو دارم
که حتّی به سیلاب اشکهایم نمی شکند !
مُرده ای متحرّکم که گویا
برزخش دنیاست و تاوانش زندگی کردن !
چون...
آخرین ضربه ات اساسی بود
هدف را خوب نشانه گرفتی!
دستمریزاد دلبر جان!
دستمریزاد...
تَبرِ قلبت را به ریشه ام زده ای
خیالت آسوده!
چنان از پا افتاده ام ،که دیگر
یارای برخاستنم نیست
حالا دیگر آسوده بار سفرت را ببند!
اگر در نبودِ من
خوشبختی انتظارت را می کشد...
غزل
در سینه ام آتش به پا کردی و رفتی
با سوزِ غم ها آشنا کردی و رفتی
با آن که تو غیر از وفا از من ندیدی
ای سنگدل آخر جفا کردی و رفتی
زیباترین راه است راهِ عشق ،امّا
برگشتی از راه و خطا کردی و رفتی
دیدی؟...
عشق یعنی که مرا جاذبه ی هر نگهت
آنچنان جذب کند، میلِ به دیگر نکنم
عشق یعنی تو چنان فکر و خیالم بشوی
تا ابد یادِ کسی غیر تو در سر نکنم
به قلم شریفه محسنی \شیدا\
sheida54.blogfa.com@
شب با خیال آغوشت خوابیدم و
صبح، با خیال بوسه ات برخاستم
کسی اینجا مرا دید وگفت:
امروز تنت چقدر بوی خوش می دهد!
به قلم شریفه محسنی \شیدا\
هر وقت که می آیی
ضربان قلبم، چندین برابر می شود
یادت نرود محبوبم...
قرارمان باشد بر سرِ بالینِ مرگم
تو اعجازِ تپیدنِ قلبِ منی
بیایی
بی گمان، دوباره زنده خواهم شد!
به قلم شریفه محسنی \شیدا\
sheida54.blogfa.com@