زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

تنها نشسته بود، رو به ماه و دریا
با غربتش، با دردهایش گریه می کرد
زخمی ترین مرد زمین و جنگ دیروز؛
با او خدای او برایش گریه می کرد

سردرگم و غمگین، در تردید و تشویش
تنهاییِ او، وسعت ویرانه ها بود
با سایه ی خود دردِدل می کرد؛ انگار
حال و هوایش بدتر از دیوانه ها بود

هر اشک او که می چکید از آه و حسرت
با دست سردِ بی کسی ها پاک می شد
دلمرده بود و خسته از این زنده ماندن
هر روز عمرش پیشِ چشمش خاک می شد

در هر مسیری که قدم برداشت، آخر
شد سدِ راه اشتیاقش، کوه و دیوار
لعنت به هرچه که نشد، لعنت به بن بست
دنیا برای او فقط کوچک شد انگار

تفسیر مرگم در هجوم خستگی ها
مثل شبم، تشنه به صبحی سبز و روشن
پیدا کن از این واژه های رو به دیروز
آن شاعر دلخسته و تنها، منم من!

من صاحب آواره گی های پر از بغض
من وارثِ این راه های بی عبورم
هر بندِ شعرم ضجه ای با رنگ خون است:
من درد دارم! من شکست یک غرورم...

• شاعر: سیامک عشقعلی
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن