نخورده نان و ندیده شراب، می گذرد
زمان بدون تو با اضطراب می گذرد
پیاده ها همه تعظیم می کنند به او
سواره ای است که پا در رکاب می گذرد
کنار تو گذر عمر را نمی فهمم
ولی جدا از تو در عذاب می گذرد
برای تا تو رسیدن چه روزهایی را
گرفته ام به حساب و کتاب، می گذرد
بگیر دست مرا و از آب بیرون کن
که کم کم از سر و روی من آب می گذرد
خوشم که حال مرا بار بار می پرسی
ولی دروغ چه گویم؟ خراب می گذرد
**
چقدر پشت غم روزگار می گردی
شب است جان برادر، بخواب، میگذرد
ZibaMatn.IR