100 متن کوتاه پیر ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن پیر برای اینستاگرام و بیو واتساپ
تن اگر پیر شود
دل اگر از تو و از عشق تو دلگیر شود
لحظه ای من ز تمنای تو غافل نشوم
دل ز مهرت نکنم
جز در عشق و وصالت در دیگر نزنم
گاهی باید رها کرد /باید نداشت/ باید نخواست / باید گریخت از انتظاراتی که آدم را پیر میکند و دردهایی که آدم را شکسته می کند...
سال ها بعد می فهمی
آنچه به تو بر نمی گردد
جوانی و زیبایی نیست
آنچه به تو بر نمی گردد
منم که تو را پیر یا زشت هم می پرستید
همه مون یه رفیق داریم
آنقدر برامون مهم و دوس داشتنیه که وقتی تو رابطه ش مشکل پیش میاد،ما بجاش غصه میخوریم و پیر میشیم
خدارا، آفتاب ِروشن فردای هر یلدا
اگر پیرم، اگر برنا
اگر کورم، اگر بینا
تو خضرِ راه من
می باش
الا یا ایها الساقی...
هر کسی رو ممکنه ببخشم
ولی اونایی که نذاشتن جوونی کنم و
تو اوج جوونی کاری کردن که دلم
پیر شه رو هیچوقت نمی بخشم...
قدیما میگفتن
وقتی زمان زود میگذره
یعنی داره بهت خوش میگذره
اما ماها بدون خوشی
داریم به سرعت فقط پیر میشیم !
زمانی که جوان بودم ، فکر میکردم پول مهمترین چیز در زندگی است ؛ الان که پیر شدم مطمئنم همینطور است !
آدم هیچوقت نباید به خاطر قدیمها غصه بخورد. کسی که عزای گذشته را میگیرد، پیر و عزادار است
و تو هم روزی پیر می شوی
اما من
پیرتر از این نخواهم شد
در لحظه ای از عمرم متوقف شدم
منتظرم بیایی
و از برابر من بگذری
زیبا، پیر شده، آراسته به نوری
که از تاریکی من دریغ کرده ای.
امروز یکی شبیه تو را دیدم ،
رفتم به روزهای رفته ،
پیر شدم لحظه ای
از خاطره
آریا ابراهیمی
درختان، برگ می ریزند و گریه می کنند
و ما روی اشک هایشان قدم می زنیم
کدامشان زخمی تبر شد
کدامشان را سر بریدید
که سالهاست، پائیز که می رسد
تمامشان به درد یکی پیر می شوند
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد
نیامدی و .....
دیر شد....
بخشی از شعر
تو چه زود بزرگ شدی !
و من چه زود پیر !
انگار زمان ناز تو را کشید !
و بر من تازیانه زد !
نشسته ام به پنجره نگاه میکنم
دریچه آه میکشد...
تو از کدام راه میرسی ؟
خیال دیدنت چه دلپذیر بود...
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد ...
هوشنگ ابتهاج
تراژدی
یعنی نسل ما که ،
زندگی رو آغاز نکرده
پیر شدیم ...!
مردان وقتی می فهمند دارند پیر می شوند که کم کم شبیه به پدر خود می شوند.
خاطره ها؛
گاه و بى گاه مى آیند
کنارم مى نشینند
مى خندند
گریه مى کنند
اما پیر نمى شوند!
خطوط روی صورتم
کروکی مسیر رفتن توست...
و من پیرشده ام
جایی میان نرسیدن هایم...!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
پیری آن نیست که بر سر بزند موی سپید
هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است
ارس آرامی
پیری آن نیست که بر سر بزند موی سپید
هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است ،
ارس آرامی
در چروک های آینه
پیر می شویم
در غبارِ اشک هایِ نادیده
دفن،
خوشا گریز
خوشا گُسستن ...
نیاز نیست ؛ که پیر شویی تا بدانی که زندگی ارزش غصه خوردن را ندارد همین که به گذشتة نگاه کنی
این مسئله رامی فهمی.!
خ.نواندیش