این روز ها همه چیز از پس امید معنا می شه
انگار پای گلدونا به جای آب خون ریختیم که اینطوری بوی مرگ می دیم
شبا می شینم گوشه اتاق و فکر می کنم
به لب های خشک دختر بلوچ به شرمندگی پدر به دست های پینه زده کودک کار به خودکشی جوونا به مرگ آدمای توی بیمارستان به سیاهی روزگارمون
برقا که می ره زانو می زنم وسط اتاق و کورمال کورمال دنبال امید می گردم ولی اینجا هیچ اثری از امید نیست ، هیچی
یلدا حقوردی
ZibaMatn.IR