این روزها سخت دچارم..
دچار به تو
و دچار به تمام خیابان های شهر که هر بار تو را برایم یادآوری می کنند
دچار به بوی عطرت، که هر عابری مرا به سوی تو می کشاند..
دچار به مغازه هایی که روسری ات را پشت ویترین هایشان به نمایش می گذارند
من دچارم به تو، نه تنها من، بلکه تک تک اعضای بدنم..
حتی قلمم که فرصت فکر کردن نمی دهد و همان اول، غزل را با تو آغاز می کند..
دچار به بارانی که در نبودت اشک هایم را پاک می کند..
از بچگی یادم داده بودند دچار نشوم اما چه کنم که چشمانت مرا به تو دچار کرده است
ZibaMatn.IR