زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

پاییز بود و اوایل مهر،دستمو محکمتر گرفت و بسمت پیرمردی ک بساط لبو داغ و باقالی تازه داغش ب راه بودقدم بر میداشت..لبخندم از چشمش دور نموند و گفت؛توام موافقی؟؟ فشاری ب دستش دادم و گفتم؛اصن پاییز و یار و لبوی داغش...بلند زد زیر خنده و میون خنده گفت:فدا اون چونه خنگت بشم ک مث بچه ها ذوق میکنی...مشتی حواله ی پهلوش کردم و گفتم:اصن من نمیام...چشای مهربون و پراز ارامششو دوخت بهم و گفت؛پ برم دنبال ی یار دیگه بقول خودت پاییزو یار و لبوی داغش،تنهایی ک نمیچسبه..
مث همیشه خوب تونست حرصمو دربیاره،جیغ ارومی زدم و گفتم؛یعنی دعا کن من تو رو تنها گیرت نیارم ..
چشمکی زد و گفت؛منکه ارزومه تنها گیر تو بیفتم جیغ جیغوی من...
از لای دندونای قفل شدم غریدم؛خیلی پرویی خیلیییی...
باارامش خاصی ک تو صداش بود گفت؛ماه قشنگم میدونی عصبی میشی دلبر تر میشی،اون چشای نازت خواستنی تر میشه...
روی نیمکتی نشستم و گفتم؛دلبرت لبو میخواد..
خندید و گفت؛دلبرم عشقشو نمیخواد؟
خواستم از جام بلند شم ک سریع گفت؛نه جونِ من بشین ماهِ من ،الان میام..
با چشام دنبالش کردم ،باورم نمیشد این مَرد همونیه ک ی روزی نشناخته قلبم براش تند میزد،قلبم حق داشت عاشقش بشه،اخه کی مث اون میتونه انقد ماهرانه منو اروم کنه...
تو فکر بودم ک چیزی رو روی بینیم حس کردم،لبو رو مالیده بود ب بینیم...تو ی حرکت سریع بینیمو مالیدم ب لباسش و گفتم ؛حقته تا تو باشی انقد اذیتم نکنی...
خندید گفت ؛الحق ک تو دلبر وحشی خودمی..
تیکه ای از لبو رو گذاشت دهنم و بعد خودش هم خورد و گفت؛خیلی خوشمزس نه؟!
سری تکون دادم و گفتم؛عالیه..
چشاشو یکبار بست و باز کرد و گفت؛این وجودِ توعه ک انقد همچی دست ب دست هم داده ک برامون دلچسب باشه ماهِ من...همیشه باش:)

ماه نوشت🌙

بدون ذکر اسمم کپی نشه لطفا:)❤🍂
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن