آینه های چشمک زن...
صلوات شمار...
ذکر پیرزنی کمر خمیده است
دستمال های کاغذی
دست زنی ژولیده است
که نوزاد کوچکش...
در دست دیگرش، خوابیده است
دختر فال فروشی که نگاهش معصوم
با دستانی سرد، در پی روزی خود
از خانه برون آمده است
آری...
اینجا راهرو است!
راهروی متروی شهر است
پر ز فریاد زنان و کودکان بی کس است
رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR