گاهی حس میکنم نفس هایم مامور شده اند تا آغوش مرگ را نزدیک و نزدیک تر کنند. سوزش زخم های سرنوشت لحظه به لحظه زندگی ام را فرا گرفته
غروب هایی ک با چشمان خسته ام بر رفتار خاطراتم نقش می بندد و صبح هایی ک رگ های بدنم قبول دارش نیستند.
گاهی حس میکنم تاریکی شب را به نام من سروده اند، سردی شب های زمستانی خاطراتم را متلاطم می کند
ZibaMatn.IR