من همیشه بیگناهم، همیشه و همیشه تقصیر با دیگران است. چون من مطلقا همیشه بیگناهم، پس مقصر تبعاً یا همسایه است یا دوست یا غریبه و دولت و یا کشور غریبه.
در هر حال من همیشه بیگناهام
من همیشه به دیگران در حال نصیحتیم.
همیشه یک ضرب المثل یا یک داستانی دارم که برای دیگران چطور خوب بودن را تعریف کنم، و مواظب هستم که
مبادا سرمن کلاه برود.
مبادا از من سوُ استفاده کنند.
مبادا کسی مال مرا بخورد و به اموال من تجاوز کند.
ولی زیاد سرم را در مورد این مسئله به درد نمی اورم که مال کسی وارد اموال من شود یا شاید بعضی مواقع آنطوری که من باید انجام می دادم ندادم.
زیاد مهم نیست، چون دیگران دائما خیال بد برای من در سر می پرورانند، پس من در بعضی موارد دست پیش میگیرم که پس....
اگر همه مثل من عمل کنند، اصلا دنیا دنیای دیگری خواهد بود.
مال کسی را نخوری، سوُ استفاده از کسی نکنی و سر کسی را کلاه نگذاری ! اگر من و تو این کار را قبل از دیگران نکنیم، این دیگرانند که ما را قربانی خود خواهند کرد.
من همیشه بیگناهم.
من حتی به دزد می گویم شاه دزد اگر دزدی کرد.
پس اگر از دزد بدزدی، دزد نیستی شاه میشوی، شاه هم که جایش معلوم است.
پس من یادم نره،
من همیشه بیگناهم، فقط دست پیش میگیرم که پس...
ZibaMatn.IR