زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
4.7 امتیاز از 3 رای

از تو دور شدم، رفتم آن دورِ دور، آنقدر دور که دیگر کسی نبود که مرا بشناسد. دیگر کفش های من هم نمی خواستند با من همراه باشند. رفتم آن جایی که دیگر روح من هم از من خبر نداشت و خیال من دیگر اسمِ مرا هم به یاد نداشت.
از تو دور شدم و رفتم تا آن جایی که سایه من دیگر خودش را با التماس دنبال من روی زمین می کشید و خسته و سرد، ناله کنان به دنبال تاریکی مطلق میگشت. جایی که خورشید نیمه جان، به زحمت از لای دَرز آسمان که به زمین چسبیده بود، سو سو می زد.
رفتم آن تَهِ، تَهِ. آنجایی که نا امیدها دور هم جمع بودن و شعر دلتنگی رو زمزمه می کردند، ولی کسی نمی شنیدشان. هیچ پرنده ای منتظر طلوع خورشید نبود و پرواز انگار خواب سنگ بود.
باد سرد با بی صبری، اما بی صدا زوزه میکشید و فرار میکرد.
روزنه پنجره ها ناشناخته بودند برای دیوارهای کور و تاریکی خودشو به زور حاکم کرده بود.
درون آن دور دست در آن اعماق که التماس پوزخند به تحملِ انتظار میزد، هنوز صدای تو مرا به خودم می آورد و در گوش میخواند :
من بدون تو به گرمای بدنم هیچ احتیاجی ندارم، هیچ.

کوروش وکیلی
توماس کوروس ویدال
Thomas kouros vidal

9791090751149
کتاب: هیچ شاعرانه نیست.
ZibaMatn.IR

کوروش وکیلی ص ارسال شده توسط
کوروش وکیلی ص


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن