نظری کردی و من هم نظرم سوی تو شد
شب منت کش من طالب گیسوی تو شد
تو گذشتی و چو دیدم رخ چون ماه تو را
دل وامانده دمی عاشق آن روی تو شد
به لبم جز تو و اسم تو نیاید سخنی
تو چه کردی به دلم تا که ثناگوی تو شد
آتش عشق تو در سینه بپا کرده شرر
دل من در گروی هر گرهٔ موی تو شد
بار عشقت چه گرانست و کمر می شکند
قامتم را بنگر چون خم ابروی تو شد
جز به سوی تو و عشقت نرود پای دلم
بشکند پای اگر کج ز ره و کوی تو شد
ارس آرامی
ZibaMatn.IR