اگر شهر مالِ من بود، در هر خیابانش یک بغل فروشى تأسیس می کردم که اگر پاییز بود و نمِ باران و یک دنیا برگِ زردِ ریخته از درخت و یک دل که پر از دلتنگی ست...جایى باشد براى دقیقه اى در آغوش کشیده شدن و ثانیه اى آرامش و لحظه اى امنیت...آرى من اگر بودم به جاى این همه درمانگاه و مریض خانه، در هر خیابان فقط یک بغل فروشى می زدم و تمام
ZibaMatn.IR