شب یلدا اومد و دوباره اون هیاهوی همیشگی، دوباره اون دور هم نشستن ها و دوباره اون، گرمای صمیمی خانواده و دوباره خانه ی گرم پدر بزرگ و مادر بزرگ. و اون کرسی گرم گوشه ی خونه و اون کتاب حافظ که هر سال مثل همین ایام از طاقچه یا کتابخانه برش می داریم ،خاک نشسته ی روش رو پاک می کنیم و از حضرت حافظ مدد می گیریم، تا بتونیم فردای بهتری رو شروع کنیم .تو این شب همه دوست دارن بهترین خودشون باشن ،از سرایدار و رفتگر بگیر ،تا معلم و دانشجو دانش آموز و وکیل . همه دوست دارن عشق بورزن ،عشق صمیمیت بگیرن ،همه دوست دارن تو دل اون کسی که دوسش دارن خونه بسازن،و از اون گرما ی وجودش استفاده کنن . همه مهم ترین کاراشون رو میزارن کنارو یک جا جمع میشن و حلقه عشق رو میسازن .حلقه ای که نیاز به زینت و خاتم کاری نداره ،نیازی به نگین الماس ارزشمند نداره . حلقه ای که از اعضای خانواده درست میشه و نگینش بزرگ تر ها ،پدر و مادر هستن .حلقه ای که گرماش و شعلش از هر شومینه گرم تر و بیشتره .اون چایی که می خورن عطرش و بوش از هر نوشیدنی تو دنیا بهتره. چون به اون ،معجون عشق همراه با چاشنی خانواده زدن. شیرینی مامان پزش از شیرینی و کیک رومانی هم بهتره. چون به جای تخم مرغ از عشق و به جای آرد از خانواده و به جای شکر هم از شیرینی خانواده استفاده می کنن و توی گرما عشق خانواده می پزن. خلاصه تو این شب هر کسی مهم ترین کاراش رو کنار میزاره ،دانش آموز تکالیفش و امتحان فردا که مطمئنه کنسل میشه، دانشجو اون مقاله که استاد ازش خواسته رو میزاره تو کمدش ،و معلم برگه ی امتحانی بچه ها رو میزاره روی میزش و وکیل پرونده موکلش رو که فردا قرار دادگاهش برگزار بشه رو میزاره تو کیفش .خلاصه هرکسی می خواد از روزمرگی های همیشگی زندگیش خلاص بشه و بره توی حلقه عشق و برای یک سال دوباره خودش شارژ کنه
ZibaMatn.IR