پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یلدا و شبِ چلّه ی ایرانیِ ما؛پیدا شدنِ شورِ زمستانیِ ما؛در محفلِ مِهرِ خانواده، برپاست،احساس و غزل، با حافظ خوانیِ ما!شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)* شورِ زمستانی: انقلاب زمستانی🍇🍉🍎🍒🍓🍊🍅...
شب یلدا اومد و دوباره اون هیاهوی همیشگی، دوباره اون دور هم نشستن ها و دوباره اون، گرمای صمیمی خانواده و دوباره خانه ی گرم پدر بزرگ و مادر بزرگ. و اون کرسی گرم گوشه ی خونه و اون کتاب حافظ که هر سال مثل همین ایام از طاقچه یا کتابخانه برش می داریم ،خاک نشسته ی روش رو پاک می کنیم و از حضرت حافظ مدد می گیریم، تا بتونیم فردای بهتری رو شروع کنیم .تو این شب همه دوست دارن بهترین خودشون باشن ،از سرایدار و رفتگر بگیر ،تا معلم و دانشجو دانش آموز و وکیل . ه...
چند رباعیتا چله نشین شب یلدا گشتیمآئینه لحظه های فردا گشتیمدر بازی کودکانه ای غرق شدیمآواره تر از سنگ چلیپا گشتیم¤¤¤سرگرم بهانه های فردا هستیمدلبسته ی اما و اگر ها هستیمما گمشدگانیم که در کوچه مهرجامانده ترین حرف الفبا هستیم¤¤¤بگذار ببینم ات که فردا دیر استپیغام تو هم رسیده اما دیر استاز فصل خزان تکیده ام، می دانیامشب خبرم کنی که یلدا دیر است¤¤¤سرشار تو ام خبر نداری آیا؟از کوچه ی ما گذر نداری ایا؟از پنجه خور...
چون تیر رها گشته زچله شده ایم مهمان شما درشب چله شده ایم ازبرکت این سفره الوان شما تاخرخره خورده چاق وچله شده ایم...
آخر پائیز بودشب چله وباز،یک قصه ی تازهداستان ننه سرما...اما نهقصه ی آنشب توقصه ی تلخ سفر بود..صبح آنروزهمه چیز زیبا بودتو میرقصیدیخورشید هم،با تمام دردهاش . .انگاراو هم میدانستمن اما..،تو خوابیدی وتا اکنون همآنکه تا صبح نخوابید و گریست،من بودمائلمان اکبری...
شب چله تون چراغون لبتون همیشه خندون...