خوشحالم که هربار دلخوشی ت را در آدم های تازه ای پیدا می کنی و این یعنی هنوز هم می خندی. و غمگینم که تغییر مسیر نمی دهی و خودت را گره زده ای به اتفاقات و آدم ها. غمگینم که هر اکتشاف تازه ای دلت را می لرزاند و خودت را فراموش می کنی و غرق در دنیای دیگران می شوی و یک بار هم از خودت نمی پرسی: دنیای خودم چه؟!
تو دنیای خودت را گم کرده ای سعیده! سال هاست و بیهوده در جهان ناشناخته ی آدم های غریبه، دنبال تکه های محالی از دنیای خودت می گردی!
و فراموش کرده ای که «هر آشنایی تازه ای، جراحتی تازه ست». نگاهت که می کنم، هربار بیشتر از قبل مجروحی...
...Saeideh...
ZibaMatn.IR