ای نگار نازنینم چشم جادویت کجاست
دل گرفته باز هم آن بوی گیسویت کجاست
می زند خنجر به لوح دل ،غمت ای بی خبر
طاقتم دیگر نمانده خانه و کویت کجاست
خون شده ،دل را شکیبایی ندارم بر غمت
دیده ام بی تاب گشته طاق ابرویت کجاست
این تن خاکی ندارد بیش از این جانی دگر
ای نگار بی وفا آن خال هندویت کجاست
خال هندویت اسیرم کرد و در بندم کشید
یک نظر بر من عنایت کن سر مویت کجاست
دل ز من بردی و روی خود نهان کردی چرا
غم درونم چشمه جوشان، ره و سویت کجاست
ZibaMatn.IR