زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

اگر بر روی لب، لبخندها دارم
غمی ناجور در این بندها دارم
من عمری شب به شب از کوه می آیم
من از تکرار یک اندوه می آیم
تو از من شعر می بینی غمم را نه!
غزل ها را تو می چینی غمم را نه!
من آن گورم که غم دارد و در ظاهر
کسی چیزی نمی داند از این شاعر
مرا در من بخوانی خود نمایان است
که بم در هیبت بیجار ویران است!
مرا در من بخوانی مرگ خواهی دید
هزاران لاله از این قصه خواهی چید
به کامم خنده هایم طعمِ خون دارد
( و می گفتند این شاعر جنون دارد )
غمم را کوچه های شهر می دانند
چه مجنون ها که در این سینه پنهانند!
و زخمی کرد سنگی، شورِ بالم را
کسی از من نمی پرسید حالم را!
کسی هرگز نمی پرسید از دردم
نمی دانی که با قلبم چه ها کردم!
من از این زندگی دلگیرِ دلگیرم
جوان هستم ولیکن از درون پیرم!
گرفت از دست من دنیا غرورم را
بدهکارم به بودن ها حضورم را
دلم یک دشت سرخ از بی کسی ها شد
برایم دلخوشی عمری معما شد!
بیا این بار در این مثنوی شاید
مرا تکرار کن تا بشنوی شاید
ندارم از خوشی انگار من سهمی
جهانم درد دارد درد! می فهمی؟
نگو از غنچه ها چیزی که پاییزم
بیا اصلا نخوان وقتی غم انگیزم
نمی آید به پایان ماجرا امشب
مرا بسپار دستِ رودها امشب
بخواب ای ماه! ای همدردِ هر بغضم!
که بی تاب است امشب تا سحر بغضم...


▫️شاعر: سیامک عشقعلی
ZibaMatn.IR

سیامک عشقعلی ارسال شده توسط
سیامک عشقعلی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن