زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
1.0 امتیاز از 1 رای

دریای احمر

مرادیگر نمی خواهد دلم فهمیده این غم را

تحمل میکندقلبم ؛ که باور کرده ماتم را

ز سرمای نگاه او تنم چون بید میلرزد

غرور و شوکتم اما به تنهائیم می ارزد

چه شبها منتظر تا صبح نگاهم خیره بر در بود

نمی امد ؛ سحر میشد ؛ دلم دریای احمربود

نه دیگر...چشم امّیدم به دنیای دروغش نیست

چگونه یک زن مغرور تواند با حقارت زیست؟

و میگیرم شبی اخر ؛ ز «باور» انتقامم را

بسازم خویش را از نو ؛ بسازم فکر خامم را
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن