ای دل از دوست مپرس حال مرا
حال من بدتر از آن است که تو پنداری
بی رمق گشته ام از روزهای تکراری
کم توقع شده ام از این زندگی اجباری
ناتوان گشته ام از هرچه که تو پنداری
فراری شدم از حقایق اکراهی
مپرس از من که چرا حال دلت خوبی(خوب)نیست
چون که در دام گه حادثه هستم زندانی
بی هوا حال دلم یاد تولد میکند
تولدی که در آن نیست هیچ احدی باعث و بانی
✏️شعر از ابوالفضل علیزاده
ZibaMatn.IR