فرض کنید همان طور که دارید رانندگی میکنید و به راه خود میروید ناگهان ماشین دیگری به طرز خطرناکی جلوی شما میپیچد. اگر واکنش فکری شما این باشد:مرتیکهی احمق! آنوقت باید گفت که آمادهی خشم میشوید زیرا این عبارت کوتاه بلافاصله با اندیشه های غضبناک تر و انتقام جویانه تر دنبال میشود: حرامزاده نزدیک بود بزند به من، نمی گذارم راحت فرار کنی! همانطور که فرمان را محکم میچسبید گویی گلوی آن جوانک را گرفتهاید بند انگشت های دستتان سفید میشود، بدن تان آمادهی جنگ می شود، نه فرار. دچار لرزش و اضطراب میشوید، دانههای عرق در روی پیشانی تان مینشیند، قلبتان به تپش میافتد، عضلات صورتتان منقبض میشود. دل تان میخواهد او را بکشید. بعد که به اندازه کافی به او نزدیک شدید از خشم منفجر میشوید و عصبانیت خود را بر سر آن راننده خالی میکنید. سپس ماشین عقبی برای تان بوق میزند چون شما سرعتتان را کم کردهاید، خلاصه حاصل کار، فشار خون، بی احتیاطی در رانندگی و سرعت زیاد در اتوبان است.اکنون به جای از کوره در رفتن، بیایید با بلندنظری بیشتری به آن راننده نظر بیفکنید:شاید مرا ندید، یا شاید دلیل موجهی برای این بی احتیاطی اش داشته باشد، احتمالا باید مریض داشته باشد. بدین ترتیب خشم را با ترحم آرام میکنید، یا حداقل خشم را به تعویق میاندازید، مشکل همانطور که ارسطو گفته است ابراز خشم بجا و مناسب است و اینکه غضب بدون کنترل ما جاری نشود.بنیامین فرانکلین چه خوب گفته است که: خشم هرگز بدون دلیل نبوده است، اما این دلیل به ندرت موجه و قابل قبول است.
ZibaMatn.IR