زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دیدی خدا با قصه ی ما مهربان بود!
دیدی قفس یک راه سمت آسمان بود!

دیدی برای ما چه خوابی دیده بودند!
بی رحم ها پرهای ما را چیده بودند!

دیدی تو را از من جدا کردند آن ها!
با ما دورو بودند! نامردند آن ها!

یادت می آید دوست ها دشمن شدند و...
بر بغض ما مشغول خندیدن شدند و...

بستند هر راهی که می شد باتو باشم
دلسنگ ها می خواستند از هم بپاشم!

خانم! هرشب گریه می کردم برایت!
در بغض من می ماند هرشب ردِ پایت!

هرشب کنار آسمان بی خواب بودم
چون در تبت می سوختم بی تاب بودم

هی در خیالم می گرفتم دامنت را
در چاه غم انداخت دنیا بیژنت را

گاهی صدایت می رسید از دور خانم!
ویران شدم از غصه ات ناجور! خانم!

من با تمام کوچه ها دلتنگ بودم
با دست های خالی ام در جنگ بودم!

خانم! من قلبم شکست از بی تو بودن
در شعرهایم زخم هست از بی تو بودن

آتش زدند این کوچه ها هر شب به جانم!
آخر اجابت شد دعایم مهربانم!

می خواستند از عشق ناامید باشم!
اما تو برگشتی که من خورشید باشم

یکبار دیگر لطف کن بال و پرم باش
این عشق را تا عرش با خود می برم! باش!

آغوش گرمت را پناهم کن دوباره!
لبخند می خواهم نگاهم کن دوباره!

می بوسمت با دشتی از یاس و شقایق
من رود هستم! کوه هستم! گرم! عاشق!

این با تو بودن تا ابد زیباست خانم!
پایان خشکی خنده ی دریاست خانم!

▪️شاعر: سیامک عشقعلی
ZibaMatn.IR

سیامک عشقعلی ارسال شده توسط
سیامک عشقعلی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن