زیباست به قدری که دلم رفته برایش
رد می شود از کوچه ی ما عطر هوایش
آهوی نگاهش شده صیاد غرورم
هم قیمت جان است ولی ناز و ادایش
هوش از سر من رفته که این بار بچینم
یک بوسه از آن غنچه ی لب های بلایش
ای کاش که بر گردن او حلقه کنم دست
آنقدر ببوسم و بماند ردِ جایش
پر می زند از دامن او شعر به خورشید
پروانه و گل ریخته ام بر سر و پایش
از شیطنتش وا شده صد چشمه ی لبخند
ماه دل من پاک بهاری ست صفایش
دل می رود از عشق به یک فصل تماشا
عاشق شو که خود عین ثواب است خطایش
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
ZibaMatn.IR