درمیان دلم سردی های غم لانه کرده...
آتشی به پاشده واین سردخانه راویرانه کرده...
نمی چکد اشک ازخشکانه دیده گانم ولی...
خون گریه های قلب خود را میهمان عقده های زمانه کرده...
خدایا به یادآر پوچی مستانه ام...
که ظلمت، مرا پاگیر این میخانه کرده...
ناسپاسی نیست ولی نامهربانی هایت...
مرا به بازار آشفته حالی سفارش کرده...
ZibaMatn.IR